

0
پارچه به عنوان ابزار هنری
منتشر شده در 1403/11/11
موضوعاتی که به آن میپردازیم
- پارچه؛ هنر یا صنایع دستی؟
- سیر تغییر
- نشانههای اولیه
- جنبش هنر و صنایع دستی
- هنر پارچه در جنبش فمینیستی
- قرن بیست و یکم و هنر معاصر
- هنرمندان
- Sheila Hicks
- El Anatsui
- Nick Cave
- Faig Ahmed
- Do Ho Suh
- Vanessa Barragão
- Alexandra Kehayoglou
- Benjamin Shine
- چرا هنر پارچه ترند این روزهاست؟
- فست فشن
- سنتگرایی
- تکنولوژی
- کلام آخر
- دیدگاهتان را بنویسید
از جنبش هنر و پیشه در اوایل قرن بیستم که هدفش ایجاد پیوندی میان زیباییشناسی و عدالت اجتماعی بود، تا هنر فمینیستی که با استفاده از صنایع دستی و پارچه به نقشها و انتظارات جنسیتی اعتراض میکرد؛ هنر پارچه از گذشته تا امروز، هنری سیاسی و ابزار مهمی برای اعتراض و بیان عقاید اجتماعی و اقتصادی بوده است.
این روزها هنر پارچه دوباره به عنوان یک مدیوم هنری برجسته مورد توجه قرار گرفته است. در دوسالانهی ونیز، در آثار بسیاری از پارچه و منسوجات برای بازتاب مفاهیمی مثل هویت، میراث و مقاومت استفاده شده بود. همچنین موزهی هنر مدرن نیویورک (MoMA) و موزهی هنرهای زیبای مونترال (MBAM) اخیراً مجموعههایی با محوریت هنر پارچه به نمایش گذاشته بودند که به بررسی ارتباط این مدیوم با مسائل محیط زیستی و عدالت اجتماعی میپرداخت. در چند سال اخیر در ایران هم هنر پارچه مورد توجه بسیاری قرار گرفته و گالریهای زیادی نمایشگاههایی با محوریت هنر پارچه یا الیاف برگزار میکنند. در ادامه به تاریخچهی این هنر میپردازیم و دلیل محبوبیت آن را بررسی میکنیم.
پارچه؛ هنر یا صنایع دستی؟
هنر پارچه به آثاری اشاره دارد که با استفاده از تکنیکهای مرتبط با بافندگی، گلدوزی، چاپ، دوخت و دیگر روشهای مرتبط با پارچه و الیاف خلق میشوند. این هنر دربرگیرندهی طیف وسیعی از آثار است که میتوانند کاربردی یا تزئینی باشند. این سبک را با نامهای هنر الیاف یا هنر نساجی نیز میشناسند.
اینکه هنر نساجی در دستهی صنایع دستی قرار میگیرد یا میتواند بخشی از دنیای هنرهای زیبا نیز باشد، همواره یکی از بحثهای چالشبرانگیز در حوزهی هنر و فرهنگ بوده است. تعریف هنر خود مسئلهای پیچیده و در حال تغییر است و در هر دورهی تاریخی، معانی جدیدی به خود میگیرد. در ابتدا، هنر و صنایع دستی دو مقولهی جداگانه تلقی میشدند؛ به این صورت که هنر بیشتر به خلق آثاری بدون کاربرد مشخص و با هدف نمایش زیبایی یا بیان مفاهیم والاتر اطلاق میشد، در حالی که صنایع دستی با مهارتهای عملی و تولید کاربردی و روزمره گره خورده بود.
این مرز میان هنر و صنایع دستی تا قرن بیستم نسبتاً پررنگ باقی مانده بود؛ اما با ظهور جنبشهای مدرن در هنر، بهویژه در اوایل قرن بیستم، تعریف هنر گسترش یافت و مرز میان این دو مفهوم شروع به کمرنگ شدن کرد.
سیر تغییر
نشانههای اولیه
پیشینهی هنر نساجی به هزاران سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد و ابتدا برای کاربردهای روزمره مثل پوشاک و پتو خلق میشد. این هنر با استفاده از موادی چون پوست حیوانات، پشم و برگها شروع شد و به تدریج به آثار پیچیدهتری با استفاده از مواد نمدی و نخ تبدیل شد. طراحیها و تکنیکهای خاص هر منطقه، به همراه استفاده از مواد ارزشمند مثل مهره، فلز، استخوان و صدف، منجر به ایجاد قطعاتی با غنای فرهنگی و بصری شد.
مثالهایی چون تارتانهای ایرلندی و اسکاتلندی، ایکات، باتیک و منسوجات ناواهو به شناسایی جوامع، بیان هویت فردی و تمایز ملیتها کمک کردهاند. در طول تاریخ، از هنر نساجی برای بیان روایات تاریخی، داستانهای مذهبی و ارزشهای خانوادگی استفاده شده است.
ایران هم به عنوان یکی از قدیمیترین جوامع در تولید منسوجات شناخته میشود و میتوان گفت بافندگی و ریسندگی در ایران به هشت تا ده هزار سال قبل از میلاد بازمیگردد.
جنبش هنر و صنایع دستی
به نظر میرسد که اولین نشانههای توجه به هنر پارچه به عنوان یک هنر مستقل، در جنبش هنر و صنایع دستی یا هنرها و پیشهها (The Arts and Crafts Movement) اتفاق افتاد. این جنبش در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 صورت گرفت و هدف اصلیاش خلق صنایع دستی در مقابل صنعتی شدن هنر بود. جنبش هنرها و پیشهها نگاهی به پیشهوران قرون وسطی داشت و علاقهمند بود هنرهای تزئینی را به عنوان هنری جدی و ارزشمند معرفی کند. مرکز اصلی آن انگلیس بود که البته بعدها به آمریکا نیز راه یافت. این جنبش در انگلیس بسیار ایدهآلگرا بود و از طریق هنر به دنبال ایجاد تغییر اجتماعی بود؛ اما در جامعهی صنعتیشدهی آمریکا، این سبک خودش را به شکل ارزشگذاری بر صنایع دستی(Craft) نشان داد.
با پا گرفتن انقلاب صنعتی و ماشینی شدن همه چیز حتی هنر، برخی هنرمندان نارضایتی خود از این اتفاق را با ساختن آثاری کاملا دستساز نشان دادند.
از جملهی این پیشهوران ویلیام موریس بود. او با ساخت کارگاهش سعی داشت صنایع دستی را برای طبقهی متوسط و عوام قابل دسترس کند؛ زیرا آثار دستساز معمولاً به دلیل گرانی ابزار و زمانبر بودن فرآیند خلق و ساخت، تنها برای طبقهی ثروتمند قابل تهیه بودند. البته در نهایت موریس به هدف خود نرسید و به دلیل ظرافت و پیچیدگی کارها باز هم طبقهی ثروتمند از مشتریان اصلی او بودند.
هنرمندان این جنبش، بهویژه ویلیام موریس، تحت تأثیر عقاید جان راسکین قرار داشتند. راسکین، نویسندهی انگلیسی، معتقد بود انقلاب صنعتی انسانها را به موجوداتی ماشینی تبدیل کرده است که از کار خود احساس رضایت ندارند. او بر این باور بود که تقسیم وظایف در کارگاهها و اینکه یک پیشهور تنها بخشی از یک محصول را تولید کند، باعث میشود که او دیگر به عنوان یک هنرمند با ذوق و استعداد شناخته نشود، بلکه صرفاً قطعهای از یک ماشین تولید باشد. جالب است که راسکین حتی با جدایی فرایند طراحی از تولید نیز مخالف بود؛ روندی که پس از انقلاب صنعتی شدت یافت و به ظهور شغلهایی مثل طراح منجر شد.
ویلیام موریس در ابتدا کاملاً از عقاید راسکین پیروی میکرد، اما با گذشت زمان به این نتیجه رسید که تحقق چنین ایدهآلهایی در نظام سرمایهداری ممکن نیست. در نتیجه، در اواخر عمرش و با آشنایی با کمونیسم، تمام وقت و انرژی خود را وقف این جنبش کرد. با این حال، شرکت او همچنان فعال است و طرحهای مشهورش برای کاغذ دیواری پس از دو قرن همچنان تولید میشوند که نشاندهندهی دید هنری برجسته و ماندگار اوست.
هنر پارچه در جنبش فمینیستی
هنر پارچه هنری سیاسیست! شاید سیاسی بودن این سبک، غیرمنتظره به نظر برسد؛ زیرا هنری زنانه که با ظرافت و اهمیت به جزئیات گره خورده، ما را چندان به یاد جنبشهای انقلابی نمیاندازد! اما دقیقاً همین ویژگی، این سبک را به ابزاری برای اعتراض تبدیل کرد.
هنرمندان موج دوم فمینیسم در دههی هفتاد از هنر پارچه استفاده کردند تا سلسلهمراتب دنیای هنرهای زیبا و هنرهای دستی را به چالش بکشند. در دنیای هنر که تحت سلطهی مردان بود، صنایع دستی که معمولاً مهارتهای زنانهای تلقی میشدند جایی نداشتند. اما هنرمندانی مثل مریم شپیرو و جودی شیکاگو راه هنر پارچه را به فضای بستهی هنرهای معاصر باز کردند.
آنها به غیر از آثار شخصی خود پروژهای به نام Womanhouse(خانهی زن) شروع کردند که در آن با کمک برخی از هنرمندان محلی و شاگردان خود خانهای قدیمی را بازسازی کرده و شروع به خلق آثار مختلفی کردند. بیشتر این آثار در دستهی هنر پرفورمنس قرار داشتند و به مسائل و چالشهای زنان میپرداختند. اما خوب است کمی بیشتر از پروژههای شخصی این دو هنرمند و دیگر هنرمندان مهم در تاریخ هنر پارچه و هنر فمینیستی بدانیم.
شیکاگو خالق یکی از معروفترین آثار هنر فمینیستی به نام مهمانی شام(Dinner Party) است. در این اثر نمادین جودی میز شامی به شکل مثلث با 39صندلی ساخته است. هر کدام از این صندلیها برای یک زن مهم در تاریخ رزرو شده و با استفاده از هنرهایی مثل گلدوزی و چاپ نمادی برای هر کدام از این زنان ساخته است.
جودی شیکاگو در دانشگاه هنر شیکاگو و بعدتر در دانشگاه کالیفرنیا تحصیل کرد. در کالیفرنیا بود که پروژهی خانهی زن را شروع کرد و با پیوستن شپیرو آن را گسترش داد. مریم شپیرو بعد از پروژهی معروفش با شیکاگو به بازیابی هنر زنان قدیمی پرداخت تا توجهی را که در طول تاریخ از آنها دریغ شده، بازگرداند. او بیشتر به سمت خلق پارچههای چهلتکه رفت.
قرن بیست و یکم و هنر معاصر
در قرن بیستویکم، هنر الیاف همچنان محبوبیت زیادی دارد و آیندهای روشن برای آن پیشبینی میشود. هنرمندان نسل جدید از پارچه بهعنوان مدیومی با قابلیتهای متنوع استفاده میکنند که از دوختهای پیچیده تا آثار انتزاعی و مجسمههای سهبعدی را دربرمیگیرد. این انعطاف، پارچه را به ابزاری جذاب برای بیان خلاقیت تبدیل کرده است.
دنیای مد هم نقش مهمی در پیشبرد و محبوبیت این هنر داشته است؛ خصوصاً به وسیلهی همکاری طراحان مد با هنرمندان پارچه و همچنین گرایش علاقهمندان مد به خلق آثار مرتبط با هنر الیاف.
یکی از هنرمندانی که مرز بین پوشاک و هنر پارچه را محو میکند، ژاکلین فینک (Jacqueline Fink) است. این هنرمند استرالیایی با استفاده از پشمهای بسیار ضخیم و نرم، آثار دستبافت برجستهای خلق میکند که نمادی از آرامش، لمسپذیری، و ارتباط عمیق میان هنر و طبیعت هستند.
در ادامه، با هنرمندان دیگری که در شکلگیری و گسترش هنر پارچه نقش مؤثری داشتهاند، بیشتر آشنا میشویم.


هنرمندان
با توجه به محبوبیت و گستردگی هنر الیاف، افراد زیادی در این حوزه فعالیت کردهاند؛ اما در ادامه به هنرمندان تأثیرگذار این سبک میپردازیم که هرکدام دید جدیدی به این مدیوم هنری آوردهاند.
Sheila Hicks
شیلا هیکس (Sheila Hicks) یکی از برجستهترین نامها در دنیای هنر پارچه و الیاف است. او با کنار گذاشتن شیوههای سنتی خلق آثار مسطح، از الیاف بهعنوان مادهای مجسمهوار استفاده کرد و توانست مرزهای میان هنر، صنایع دستی و طراحی را محو کند. آثار او، به ویژه چیدمانهای عظیم و رنگارنگش، به دلیل ابعاد بزرگ و جلوههای بصری خیرهکنندهشان شناخته میشوند و توانایی بینظیری در تعامل با فضا و مخاطب دارند.
یکی از مهمترین منابع الهام هیکس، سفرهای او به آمریکای جنوبی در دهههای 1950 و 1960 بود. او در این سفرها با سنتهای بافندگی و پارچهبافی بومیان آشنا شد و این تجربهها تأثیر عمیقی بر نگاه هنری او گذاشتند. هیکس به واسطهی تلفیق این الهامات با تکنیکهای نوآورانه، به خلق آثاری پرداخت که در عین احترام به سنت، رویکردی معاصر و جهانی دارند.
El Anatsui
ال آناتسویی، هنرمند اهل غنا، به ساخت آثار عظیم با استفاده از مواد بازیافتی شناخته میشود. او با استفاده از این مواد، فرمهایی انعطافپذیر خلق میکند که شبیه پارچه به نظر میرسند. آناتسویی محدودیتی برای فرم نهایی آثارش قائل نمیشود؛ قطعات او میتوانند بسته به مکان و نحوهی نصب تغییر شکل دهند و با محیط هماهنگ شوند. استفادهی او از موادی همچون درِ بطریهای فلزی، رندههای فلزی، زنجیرها و صفحات چاپ قدیمی، به آثارش جلوهای خاص و درخشان میبخشد.
آناتسویی با بازآفرینی مواد دورریختنی و بیارزش، این اشیاء را به قطعاتی هنری و باارزش تبدیل میکند و بدین وسیله مفهومی از تحول و دگرگونی را به تصویر میکشد.
آثار او در عین حال یادآور تاریخچهی استعمار و مبادلات تجاری میان آفریقا و غرب هستند. به طور خاص، استفادهی آناتسویی از در بطریهای فلزی که از کارخانههای تولید نوشیدنی به دست میآیند، اشارهای نمادین به تبادلات کالاهایی مانند الکل در دوران تجارت برده و استعمار دارد.
Nick Cave
نیک کیو (Nick Cave)، هنرمند چندرشتهای و طراح مد، با آثار خود مرزهای میان هنر، مد، موسیقی و اجرا را محو کرده است. او علاوه بر خلق آثار هنری پیشرو، یکی از مهمترین عکاسان تاریخ فشن نیز محسوب میشود. شاخصترین آثار او Soundsuit (لباس صوتی) نام دارند؛ آثاری که در عین زیبایی بصری، کارکردی چندوجهی دارند.
ایدهی ساخت اولین Soundsuit زمانی شکل گرفت که کیو لباسی از شاخههای درخت خلق کرد و متوجه شد که با پوشیدن این اثر و حرکت در آن، صداهای جالب و غیرمنتظرهای تولید میشود. این کشف اتفاقی به نقطهی شروع خلق مجموعهای از لباسهای صوتی تبدیل شد که به دلیل ظاهر عجیب و قابلیت صداسازی، هم در گالریهای هنری و هم در اجراهای نمایشی مانند تئاترها و رقصهای معاصر به کار میروند.
Soundsuitها اغلب از مواد بازیافتی و غیر متعارف مانند فلز، چوب، پارچههای رنگارنگ و قطعات صنعتی ساخته میشوند و مفاهیمی چون هویت، نژاد، و مقاومت اجتماعی را به چالش میکشند. کیو این آثار را در ابتدا به عنوان پاسخی به خشونتهای نژادی و بیعدالتیهای اجتماعی در آمریکا خلق کرد. او با پوشاندن بدن و صورت در این لباسها، مرزهای نژاد، جنسیت و طبقه را از میان میبرد و نوعی ناشناس بودن جهانی ایجاد میکند که تمام انسانها را به یکدیگر پیوند میدهد.
Faig Ahmed
هنر فائق احمد(Faig Ahmed) فراتر از جذابیت بصری صرف است و مفاهیمی چون تحول و نمادهای فرهنگی را نشان میدهد. او با الهام گرفتن از میراث غنی آذربایجان، آثاری میآفریند که به پیوند میان گذشته و حال و تغییرات فرهنگی اشاره میکنند.
احمد با تغییر دادن الگوهای سنتی و آمیختن آنها با عناصر معاصر، مرز میان سنت و مدرنیته را به چالش میکشد و روایتی تازه از این دو مفهوم ارائه میدهد. ترکیب تکنیکهای نقاشی و نساجی در آثار او، ترکیباتی لایهلایه و خاص خلق میکند که نهتنها تجربهای بصری و منحصربهفرد به وجود میآورند، بلکه بستری برای کاوش در روایتهای شخصی و جمعی، تاریخ فرهنگی و وضعیت انسان در جهان امروز نیز فراهم میکند.
Do Ho Suh
دو هو سوه(Do Ho Suh)، هنرمند کرهای، با استفاده از الیاف و پارچه، آثار بزرگمقیاسی میسازد که اغلب به شکل خانههای شفاف و سیار هستند. این خانههای پارچهای که میتوان آنها را لمس کرد و حتی در آنها قدم زد، به موضوعاتی همچون خاطره، هویت، خانه و مهاجرت میپردازند. دو هو سان با بازسازی مکانهایی که برای او معنادار بودهاند—از خانههای کودکیاش در کره تا آپارتمانهای محل زندگیاش در غرب—به حس تعلق و جابهجایی در دنیای مدرن اشاره میکند. آثار او مانند خانههای سیار، علاوه بر زیبایی بصری، تجربهای ملموس و احساسی از فضا را به مخاطب ارائه میدهند و مرز میان مکانهای فیزیکی و خاطرات شخصی را محو میکنند.
Vanessa Barragão
ونسا باراگائو (Vanessa Barragão) هنرمند پارچهی پرتغالی است که در آثار خود بر مسائل محیط زیستی، به ویژه دنیای زیر دریا و مرجانها تمرکز دارد. او کار با پارچه را در دوران تحصیلش به عنوان طراح مد بهطور جدی آغاز کرد و در همین دوران متوجه آلودگی زیادی شد که صنعت مد به طبیعت وارد میکند؛ بنابراین از دنیای فشن فاصله گرفت و به خلق آثار هنری با محوریت مسائل محیط زیستی روی آورد. ونسا اغلب از الیاف دورریختنی و بلااستفاده در آثار خود بهره میبرد. حفظ تکنیکهای دوخت سنتی و دستی هم برای او مسئلهای مهم است و دوست دارد از نابودی این مهارتها در دنیای صنعتی امروز جلوگیری کند. همچنین او علاقه دارد پروسهی خلق آثارش را با مخاطبان خود در اینستاگرام به اشتراک بگذارد تا اهمیت و ارزش روند کند و دقیق خلق آثار هنری دستساز را یادآور شود.
Alexandra Kehayoglou
مانند هنرمند قبلی، الکساندرا کیهایوگلو (Alexandra Kehayoglou) نیز با ساخت آثاری الهامگرفتهشده از طبیعت، به مسائلی همچون آلودگی زیستی و جنگلزدایی واکنش نشان میدهد. خانوادهی او چند نسل است که صاحب کسبوکار فرشبافی در آرژانتین هستند و بیشتر متریالهای استفادهشده در آثار این هنرمند نیز از الیاف باقیمانده از این کسبوکار به دست میآید.
مانند بسیاری از هنرمندان پارچه، کیهایوگلو هم با دنیای مد همکاری داشته است. برای مجموعهی بهار/تابستان Dries Van Noten، الکساندرا با این برند همکاری کرد و فرشی به طول 50 متر برای نمایش رانوی آن طراحی کرد و ساخت.
Benjamin Shine
بنجامین شاین، طراح لباس فارغالتحصیل از دانشگاه Central Saint Martins، در دنیای فشن با آثار خلاقانه و جالبش شناخته میشود. معروفترین آثار او صورتهای زنانهای از جنس تور هستند. بنجامین این تکنیک را “نقاشی با پارچه” مینامد.
شاین در سال 2017 با جان گالیانو برای برند مزون مارژلا همکاری کرد و از این تکنیک در طراحی لباسهای برند استفاده نمود. همچنین در سال 2012، با ریکاردو تیشی برای برند ژیوانشی همکاری داشت و آثارش را در کالکشن ورزشی این برند به نمایش گذاشت.
چرا هنر پارچه ترند این روزهاست؟
با توجه به محبوبیت این سبک در گالریهای ایران و جهان خوب است کمی به دلایل این محبوبیت هم بپردازیم و ارتباط آن را با دنیای مد و فشن نیز پیدا کنیم.
فست فشن
الیسا آفر (Elissa Author)، نویسندهی کتابی جامع درباره تاریخ هنر پارچه، معتقد است که فستفشن یا مد سریع نقش مهمی در جلب توجه مردم به هنر الیاف داشته است. او در پادکست مجلهی آرتنت توضیح داد که از دست رفتن جزئینگری، ذوق هنری و کیفیت تولید در پوشاک روزمره، باعث شده است که مردم به دنبال بازآفرینی این ارزشها در دیگر حوزهها باشند و بسیاری این نیاز را در آثار هنر پارچه یافتهاند.
همچنین، علاقهی نسل جدید به پوشاکی که معنایی فراتر از زیبایی یا ترندی بودن داشته باشد، تأثیر قابلتوجهی بر گسترش این جریان هنری داشته است. محبوبیت حرکتهایی مثل DIY (خودت انجامش بده) نیز توجه بیشتری را به تلاش و مهارتی که در خلق پارچه و آثار هنری به کار میرود، جلب کرده است. این عوامل دستبهدست هم دادهاند تا هنر الیاف نهتنها به بخشی جدی از دنیای هنر، بلکه به ابزاری برای تأمل در ارزشهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود.
سنتگرایی
شاید نتوان بهطور مستقیم محبوبیت هنر پارچه را به موج جدید سنتگرایی ربط داد، اما همزمانی این دو پدیده جالب توجه است. هنر پارچه معمولاً با مهارتهای سنتی زنان پیوند خورده و به ویژه از سوی زنان خانهدار مورد توجه بوده است. از سوی دیگر، ترندهایی مانند TradWives که به سبک زندگی سنتی زنان میپردازند، اخیراً محبوبیت زیادی پیدا کردهاند. این روند باعث شده که بحثهای بیشتری در مورد سنتگرایی و نقشهای سنتی زن و مرد در خانوادهها مطرح شود. این تغییرات حتی در سیاست نیز تأثیرگذار بوده و شاهد گرایش بسیاری از کشورها به سمت راستگرایی هستیم. گرچه ممکن است این دو پدیده ارتباط مستقیمی با یکدیگر نداشته باشند، اما هر دو توجه ما را به دوران گذشته جلب میکنند؛ زمانی که زندگی با سرعت کمتری پیش میرفت.
با این حال، باید اشاره کرد که هنر پارچه معمولاً بهعنوان یک هنر سنتگرا شناخته نمیشود و در حقیقت، هنرمندان از آن برای بیان ایدههای پیشرو و نوآورانه بهره میبردند؛ مانند هنرمندان فمینیست دههی 70.
تکنولوژی
اولین نشانههای مورد توجه قرار گرفتن هنر پارچه همزمان با انقلاب صنعتی آغاز شد. حالا با پیشرفت تکنولوژی و مسائلی مانند هوش مصنوعی و با نزدیکتر شدن به زندگی دیجیتالتر، سریعتر و راحتتر، انسانها بیش از پیش به دنبال اشیاء و موضوعاتی هستند که در آنها زحمت، تلاش و مهارتهای دستی اهمیت داشته باشد. هنر پارچه که اغلب بر بافت و صنایع دستی تمرکز دارد، حس غیرصنعتی بودن و ارزش مهارتهای دستی را به ما منتقل میکند.
از سوی دیگر، پیشرفت تکنولوژی باعث شده است که ابزارهای بافت پارچه و الیاف بهطور گستردهای در دسترس عموم قرار گیرند. این دسترسی آسانتر به منابع و ابزارها به هنرمندان نسل جدید این امکان را میدهد که به کشف و تجربهی مدیومهای هنری جدید بپردازند. به همین دلیل، هنر پارچه نهتنها در دنیای هنرهای دستی بلکه در دنیای هنر معاصر نیز جایگاهی خاص پیدا کرده است و هنرمندان به آن روی میآورند تا با ترکیب مهارتهای سنتی و نوآوریهای معاصر، آثار منحصربهفردی خلق کنند.
کلام آخر
هنر پارچه در طول تاریخ خود مسیر پرفراز و نشیبی را پیموده و هنوز هم در حال تحول است. این هنر که در گذشته بیشتر بهعنوان بخشی از صنایع دستی شناخته میشد، امروزه جایگاه جدیدی در دنیای هنر معاصر یافته است. با پیشرفت تکنولوژی و تغییرات سریع در زندگی روزمره، علاقه به هنرهایی که در آنها زمان، دقت و مهارتهای دستی بهکار رفته باشد، بیشتر شده است. این روند نشاندهندهی نیاز به بازگشت به ارزشهای سادهتر و ملموستر در دنیای مدرن است که در آن سرعت و تغییرات مداوم به امری طبیعی تبدیل شدهاند. بهنظر میرسد که هنر پارچه به عنوان یک مدیوم هنری، به ویژه با توجه به در دسترس بودن ابزارهای آن و گرایش هنرمندان به آن، در آیندهای نزدیک محبوبتر و گستردهتر شود. در این مسیر، باید دید که این هنر چگونه با تحولات فرهنگی و اجتماعی هماهنگ میشود و چه شکلهای نوینی در آینده پیدا خواهد کرد.
منابع:
news.artnet.com
news.artnet.com
www.vam.ac.uk
